گاهی وقتها فکر میکنم چرا ما این همه به خودمون زحمت میدیم. چرا باید این همه خودمون رو کنترل کنیم. این همه تلاش؛ از اول عمر تا آخرین لحظههای زندگی.
اصلا ما دنبال چی هستیم؟ البته این مشخصه که هدف ما از زندگی، اطاعت خداست. اما چهجوری؟
همیشه داریم درس میخونیم. البته ممکنه درس خوندنمون زیاد در راستای عبادت نباشه، اما میتونیم سعی کنیم درس خوندن عادیمون هم عبادت باشه. نمیشه؟
گاهی وقتها که از زندگی خسته میشیم، به همه کارهامون شک میکنیم. یادمون میره که دانش یه سرمایهست. سرمایهای که ذره ذره جمع میشه. ذره ذره انباشته میشه؛ تا میشه یه سرمایه همیشگی که توی لحظه لحظه زندگی کمکمون میکنه.
خیلی وقتها ما به خاطر دانشی که داریم، کاری میکنیم که نتایجش به بعد از ما ارث میرسه. مثل خیلیها که نتایج زحمتهاشون رو ما داریم استفاده میکنیم. البته فقط دانش و درس خوندن هم نیست. خیلی وقتها از این که مجبوریم خیلی از محدودیتهای رفتاری رو تحمل کنیم هم خسته میشیم.
مثلا احترام به استاد. واقعا کار سختیه آدم بخواد همیشه قبل از استادش سر کلاس باشه. یا این که بخواد سر کلاس با استادش بحث کنه و یادش هم نره که احترام استادش رو داشته باشه. سخته. درسته؟ اما سختی لذت بخشیه. چون ادب و متانت، آدم رو جذاب میکنه. جذاب و پرطراوت. معمولا اگه رفتارمون همراه با ادب نباشه، توی انجام مقدسترین کارها هم موفق نمیشیم.
معمولا درس خوندن و ادب داشتن کار زیاد سختی نیست. اما یه کار هست که خیلی سختتر از این دو تاست. اندیشهورزی. خیلی وقتها میشه فقط یه حجم متراکمی از اطلاعات رو ریختیم توی مغزمون. برای امتحان مثلا. یا برای پاس کردن. چرا ما از چیزهایی که با کلی زحمت یاد گرفتیم استفاده نمیکنیم. برای راحت زندگی کردنمون؛ یا برای بهتر زندگی کردن.
درس خوندن یه چیزه، خردورزی و اندیشهورزی یه چیز دیگه. کسی که بتونه داشتههای علمیش رو تحلیل کنه و یه اندیشه مستقل داشته باشه، هیچ وقت از کارهاش پشیمون نمیشه. چون هر کاری تونسته کرده و همه تلاشش رو برای زندگی بهتر انجام داده. اما کسی که دانش و فهم و اندیشه براش مهم نبوده، همیشه احساس کمبود میکنه.
اندیشهورزی یه آینه است. برای دیدن راحت همه چیز. واضح و شفاف.
توی این ماه مهر رمضانی، همونجور که فصل اندیشه و تحصیل علم شروع میشه، ماه مبارک رمضان هم میدرخشه. توی لحظههای دعا دوستانتون رو فرموش نکنید.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ